به نام خدا
سلام .چند وقته یه موضع فکرمو مشغول کرده.موضوعم نیست یه اتفاقه که توی همین دانشگاهه فسقلی خیلی زیاد دیدم.مهم نیست من کی هستم ، پسرم یا دختر چند سالمه ترم چندم یا هر چیز دیگه.می دونم که فقط این مهمه که من انسانم.انسان بودم الان فکر می کنم که واژه ی ساده ای باشه و همه از نظر تئوری بفهمن چیه.حالا عملیش که هر کس به خودش مربوطه.البته به منم مربوطه چون من می خوام در مورد عملیش نطق کنم.انسانیت فکر می کنم یعنی این که حیوون نباشی و یک کم احساساتم قاطی غرایزش بکنه.فکر می کنم یک انسان از شادی دوستش یا هر کس دیگه شاد می شه.ولی من هر جا رو نگاه می کنم می بینم غیر از اینه.حتی بعضی وقتا دیدم که به خاطرنمره زیر آب صمیمی ترین دوستشونم می زنن(یاد خود شیرینی بعضی از دانشجویان پیش استادا افتادم).خوب شاید این از بچه گی باشه ولی بعضی چیزا دیگه از پستیه آدماست.مثلا مسخره کردن یک عشق مقدس.مسئله ای که واقعا چیز خصوصیه و به نظره من به هیچ کس ربطی نداره.البته نظره خیلی ها با من فرق داره.من اعتقاد دارم که احساسات یک بخش قابل احترام وجود انسانه.همون طور که غریزه همین طوره.تمومه اینا رو خدا داده .پس حتما چیز خوب و لازمیه.حالا اگه خیلی ها جنبه ی استفاده ی درست از اون رو نداره اصل مطلب عوض نمی شه و دلیل بر بدی غریزه و احساسات نیست.کسی حق نداره با احساسات یک نفر دیگه بازی کنه.حتی اگر اون فرد تو این امر زیاده روی می کنه.مثل این که یک نفر داره یک سراشیبی می ره یک آدم (نمی خوام فحش بدم)بیاد هلش بده.آدم اگه نمی تونه طرفو کمک کنه می تونه حداقل نگاش کنه و تجربه بگیره.البته من در مورد آدم صحبت کردم شامل خیلی ها نمی شه!!!!!!
یک موضوعه دیگه که خیلی منو رنج می ده می خواستم اینجا بگم.میدونین که خیلی از مردم ایران با استعدادن. خوب یک عده ای موقعیتشو دارن و می خونن و یک عده هم به خاطره فقر و تعصب خوانوادگی ،مسئولیت ،نبود امکانات و هر چیز دیگه نمی تونن بخونن در صورتی که اگه دسته ی دوم بخوان بخونن ممکنه خیلی موفق تر از دسته ی اول باشن.خوب حالا دسته ی اول وارد دانشگاه می شن.(خوب مبارک باشه)هدفشون چیه.اینه که به کل جامعه و حالا تو اون 2 سال طرح یا حالا در آیندش بستگی داره که کجا کار کنه برای اون قشر دوم جامعه کمک کنن.حالا من می بینم خیلی ها وارد همین دانشگاه که می شن چنان غرور می گیرشون که هر کی ندونه فکر می کنه خداین و بقیه باید بیان اونا رو بپرستن، سجده ای چیزی بکنن.غیر از اینه هر کس استعداد یا حافظه یا پول داده برای این بوده که با این وسیله به دیگران کمک کنه.نه این که بیاد قیافه بگیره.اونم برای قشر ضعیفه جامعه.یعنی دیواره کوتاه تر گیر نیاورده.یعنی یک خودنمایی احمقانه.واقعا اگه آدم یک روز سردرد باشه یا هر مریضی دیگه می تونه با تمرکز درس بخونه؟من که نمی تونم .پس فکر می کنم این درس خوندنمونم کمک خدای و نه هیچ چیز دیگه .برای من همیشه شبه امتحان شبه توبه هم هست.هر شب امتحان به خدا قول دادم از فردا به بعد آدم خوبی می شم ولی امان از فراموشی.
غرور گناهیه که بارها در قرآن نهی شده.شیطان به خاطره غرورش برای همیشه از پیش خدا رونده شد در حالی که سال ها عبادت کرده بود .ولی آدم بخشیده شده بود با اون که هر 2 رونده شده بودن.ما اکثرا مسلمونیم یا اسم اسلام رو یدک می کشیم.حالا من خودمو می گم و کاری به بقیه ندارم.دین اسلام یک باید هایی رو داره و یک نباید هایی.حالا ما بعد از سال ها یک چیزایی رو بزرگ کردیم مثل رنگ لباس که بعضی جاها واقعا بی اهمیت ولی اونقدر در موردش صحبت شده که شده یک مسئله ی مهم دین و عرف.(من گفتم بعضی جاها و به عنوان مثال گفتم.)و بعضی جاها قبح گناه کاملا از بین رفته.مثلا یک نفر با هزار جور کلک و دزدی ،حق خیلی ها رو می خوره و خیلی راحت پولی جمع می کنه و بعد از هزار جور احترام در جامعه برخورداره.تازه به سایرین طوری نگاه می کنه که انگار اونا تو جهان زیادین و جای آقا یا خانم رو تنگ کردن و فکر می کنم بدشم نمی آد براشون چند تا آدم قربانی کنن.من نه مسئله رو سیاسی کردم.نه می گم پولدارا دزدن.نه این که حسودیم بشه که در جامعه احترام دارن.نه این که می خوام بگم که فقرا کمک بشه.من فقط از این نگاهی که در جامعه نمی گم چون قرار در مورد همین دانشکده ی خودمون وجود داره و نمی شه هم پنهونش کرد بدم می آد.و این که نمی خوام بگم که من خیلی آدم خوبیم.نه.شاید خود من یک روز توی داروخونه کار کردم و هزار جور دزدی کردم.کی می دونه؟هیچ کس از آینده خبر نداره و همین جا دعا می کنم که هیچ وقت این اتفاق نیفته.
یا حق